بانگاهت زمن اى دوست غارت جان كن
خيز و يك جرئه مى ناب مرا مهمان كن
من نخوانم دگر اين نغمه ى آزادى را
شوخ شيرين تو مرادر دل خودزندان كن
گرچه بين من وتو پرچينی ست
خيزو با برق نگاهت زبنش ويران كن
من اگر خانه به دوشم وچنين سرگردان
در دلت يك دوسه روزى مرا مهمان كن